میمقافی ها

شعر ها، متن، فیلم، کتابها و هرچیز دیگری که دوستشان میدارم...

میمقافی ها

شعر ها، متن، فیلم، کتابها و هرچیز دیگری که دوستشان میدارم...

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

رفتم... رفتم...
رفتم و با بادهای سوخته رفتم
در رگ آن راه پرت تب زده رفتم
لب تهی از بوسه های تلخ نمودم
سینه ز اندوه های گمشده تفتم
رفتم... رفتم...

ناخن ره را به چشم خسته کشاندم
روس شن داغ جای پای نشاندم
اشک نیامد ز دیده درد فشاندم!

رفتم و بردم زنی که زندگیش را
باخت سرِ نردِ شعرهای سیاهم
رفتم و بردم زنی که دوزخ چشمانش
سوخت مرا، سوخت، سوخت، کرد تباهم!

پیکر لختش، به روی شانه ی زخمم
مویش، چون دو و تیره در نفس باد
دستش، چون مار مرده سرد، لزج، نوچ،
نرم، عرق می مکید از شط پشتم.
لرزه مرگی به زانوان من افتاد!

چک چک سرب از لب جهنم خورشید
بر تن من می گذاشت لک سیاهی
چشم ره،از فلفل غبار شده کور
گویی می گفت: ای رونده تباهی!
یآس ولی خفته بود در دل امید!

آنجا! آنجا در آن کویر پر از چاک
کنده زدم بر زمین گرم توان سوز
آن زن را، روی خاک گرم فکندم
خبجر تیز از دل نیام کشیدم
سینه او را به ضربه ای بدریدم.

خیس ز خون پنجه را به خاک کشاندم
گور عمیقی به دشت تف زده کندم
آن زن را ژرف گور تشنه فکندم
اشک نیامد زدیده درد فشاندم.

رفتم در راه باز رفتم، رفتم!
رفتم و شب ها و روزهایی پی هم رفت
سایه خود بر قفا کشاندم و رفتم
رفتم و هرکس به من رسید در آن راه
گفت: چه کردی؟... نگاه کردم و رفتم
گفت: که رفتی؟... خموش ماندم و رفتم
رفتم... رفتم....


"نصرت رحمانی"
از مجموعه "ترمه"



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۱۰
میم قاف

نصرت رحمانی که یکی از شاعران معاصر نوگرای ایران است در سال 1308 در محله پامنار تهران دیده به جهان گشود .  نصرت رحمانی پس از گذراندن تحصیلات در ( دبستان ناصرخسرو  / دبیرستان ادیب ) چند سالی در وزارت پست و تلگراف کار کرد و پس از آن  در مجلات هفتگی   " فردوسی ، تهران مصور ، سپید و سیاه ، امید ایران و ..... فعالیت کرد . رحمانی سپس به کار در رادیو پرداخت و بعد از آن  به روزنامه نگاری روی آورد و  سپس مسئول صفحات شعر مجله زن روز شد .  از آغاز دهه ی بیست سرودن شعر را آغاز کرد و در دهه ی سی به مرز شهرت رسید . نصرت رحمانی علاوه بر سرودن شعر گه گاه داستان نویسی  می کرد و با نام مستعار " لولی " و " ترمه" در مجلات هفتگی انتشار می داد . خود او در جایی در زندگی نامه اش می نویسد :
« نصرت رحمانی هستم ، زاده و پروریده تهران ...حرفه ام قلمزنی است همین » .

نصرت رحمانی از نخستین شاعران عصر ماست که زبان مردم کوچه و بازار را وارد شعر کرد . نصرت رحمانی شاعری آزادی خواه و آنارشیست بود که در دهه ی چهل و پنجاه خورشیدی طرفداران زیادی در میان مردم به ویژه جوانان داشت و بسیاری از جوانان امروز ایران نیز از او به بزرگی یاد می کنند و آرمان هایش را می ستایند . نصرت رحمانی سال های آخر عمر خود را در رشت در کنار همسرش  خانم پوران شیرازی و پسرش آرش سپری کرد و به سال 1379 ، روز  جمعه 27 خرداد  برابر 16 جون 2000  در سلیمان داراب رشت درگذشت . 

همسرش  می گوید : زندگی با شاعری مثل نصرت ، مثل نگهداری از یک شیشه ی عطر گرانبهاست و پسرش آرش  می گوید : رفتارش با رفتار شاعر چندان مناسبتی ندارد . شاید بدین سبب که ما ظرافت را برازنده ی قامت شاعر می پنداریم ، در حالی که در روزگار ما شعر از ظرافت روی بر می گرداند و شاعر نهاد زمان خویش می شود .

و در جایی می گوید :

شعر یک امر کاملا ارادی نیست . اگر نه من دلم می خواهد شعرم به جای بوی باروت عطر گل را داشته باشد . چه بسا کوشیده باشم در یک باغچه ی شعرم گل یخ بکارم ، اما یک وقت به خود آمده ام که بوی باروت تمام باغچه و حیاط و خانه ام را مال خود کرده بود . آدم باید خیلی با خودش و اطرافش غیر صمیمی باشد که در چنین دورانی و در جهانی چنین ظلمانی خصیصه ِ سیاسی بودن را از کارش کنار بگذارد . این کار آنقدر زحمت دارد که می شود گفت تقریبا غیر ممکن است .

- لب اگر باز کینم

           زهر و خون می ریزد .

ای اسیران  چه کسی باز به پا می خیزد .

چه کسی ؟

                                        ( آوازی در فرجام . تبعید در چنبر زنجیر )

- پیراهن من را بدر خانه بیاویز

تا مردم این شهر بدانند ، که بودم !

جز راه عزیزان وطن ره نسپردم ؛

جز نغمه ی آزادی ، شعری نسرودم !

 

                                     ( کوچ . مادر 1332)


نصرت رحمانی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۱۸
میم قاف