میمقافی ها

شعر ها، متن، فیلم، کتابها و هرچیز دیگری که دوستشان میدارم...

میمقافی ها

شعر ها، متن، فیلم، کتابها و هرچیز دیگری که دوستشان میدارم...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر جاده جهنم» ثبت شده است

رفتم... رفتم...
رفتم و با بادهای سوخته رفتم
در رگ آن راه پرت تب زده رفتم
لب تهی از بوسه های تلخ نمودم
سینه ز اندوه های گمشده تفتم
رفتم... رفتم...

ناخن ره را به چشم خسته کشاندم
روس شن داغ جای پای نشاندم
اشک نیامد ز دیده درد فشاندم!

رفتم و بردم زنی که زندگیش را
باخت سرِ نردِ شعرهای سیاهم
رفتم و بردم زنی که دوزخ چشمانش
سوخت مرا، سوخت، سوخت، کرد تباهم!

پیکر لختش، به روی شانه ی زخمم
مویش، چون دو و تیره در نفس باد
دستش، چون مار مرده سرد، لزج، نوچ،
نرم، عرق می مکید از شط پشتم.
لرزه مرگی به زانوان من افتاد!

چک چک سرب از لب جهنم خورشید
بر تن من می گذاشت لک سیاهی
چشم ره،از فلفل غبار شده کور
گویی می گفت: ای رونده تباهی!
یآس ولی خفته بود در دل امید!

آنجا! آنجا در آن کویر پر از چاک
کنده زدم بر زمین گرم توان سوز
آن زن را، روی خاک گرم فکندم
خبجر تیز از دل نیام کشیدم
سینه او را به ضربه ای بدریدم.

خیس ز خون پنجه را به خاک کشاندم
گور عمیقی به دشت تف زده کندم
آن زن را ژرف گور تشنه فکندم
اشک نیامد زدیده درد فشاندم.

رفتم در راه باز رفتم، رفتم!
رفتم و شب ها و روزهایی پی هم رفت
سایه خود بر قفا کشاندم و رفتم
رفتم و هرکس به من رسید در آن راه
گفت: چه کردی؟... نگاه کردم و رفتم
گفت: که رفتی؟... خموش ماندم و رفتم
رفتم... رفتم....


"نصرت رحمانی"
از مجموعه "ترمه"



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۱۰
میم قاف